گفت: دوباره چت شده از صبح یقه ی آینه رو چسبیدی ول نمی کنی؟

گفتم: یکی دیگه از موهام سپید شده

گفت: نکنه فکر کردی هنوز همون بچه ی دوساله موندی! حالا چرا ریشاتو زدی؟

گفتم: آخه چندتا از اونام سپید شدن

از اتاقش داد زد لوس نشو چشم بچرخونی سی سالم رد کردی

گفتم: بی انصاف من تازه 27 ساله می شم تا کمر از اتاق اومد بیرون

گفت: این 27 سال چطور گذشت اون سه سالم به قول خودت ناگاه تر می گذره

خیره شدم به آدمی که توی آینه رو به روم وایساده بود

گفت: به چی نگاه می کنی؟

پرسیدم نمی دونی من کجا رفت؟

گفت: من چه می دونم کدوم جهنم دره ای رفته.

به من نگاه نکن به چی زل زدی؟

دِ می گم به من نگاه نکن...!

تا خواستم بگم چشم...یهو محکم با کشیده زد زیر گوشمو فرار کرد .

دستمو گرفتم روی صورتم تکیه زدم به دیوار و آروم نشستم زمین

اومد یه چای لیوانی گذاشت کنارم

گفت تو از اولم آدم بشو نبودی نه که نتونیا... نه نخواستی الانشم نمی خوای.

اصلن تو و هم صنفیات بلد نیستین شاد باشین انگار....

آخ که چقد دلم تنگ شده واسه برف گردی شبانه
دل تنگ تا زانو رفتن توی جوی آب جلو دانشگاه که روشو برف گرفته
دل تنگ خوابیدن جلوی بخاری نفتی قهوه خونه ای که جمع شد