جزئیات

جزئیات منو بیچاره کردن
نمی دونم مشکل از نوع نگاهمه یا عینکم یا حتی رنگ یشمی چشمام.
اما شک ندارم که تقصیر مغزم نیست چون مغزم هیچ دخالتی در این
قضیه نداره و داره کار خودشو می کنه و از روز اولم سنگامونو با هم
وا کندیم که نه من توی کار تو دخالت می کنم نه تو کاری به کار من
داشته باش. اوایل فکر می کردم شاید همه مثل من هستن امامشکل
از جایی شروع شد که دیدم هیچ وقت اصل ماجرا برام مهم نیست یا
حداقل به سرعت ارزشش رو از دست میده. برای من خیلی ساده تر
از اون که فکرشو کنید کلیات به سرعت جای خودشونو به جزئیات میدن
برای نمونه اصلن برام مهم نیست آخر ماجرا نادر و سیمین از هم جدا
شدن یا نه و درست وقتی شما مشغول صحبت کردن در مورد این
مساله هستین من به این فکر می کنم که اون مردی که توی پمپ
بنزین بقیه پول دختر نادر و سیمین رو نداد بعد از این که ازقاب دوربین
بیرون رفت چه اتفاقی براش افتاد؟ یا الان موتور رضا موتوری کجاس؟
یا این که رنگ خانه ی سبز عوض شد یا همون سبز موند؟
راستی الان که دارید این متن رو می خونید لباستون چه رنگیه؟

 

 

 

 

چشمه

(به درخواست دوست مهربانی که اینجا پرسه می زند)

 

شبیه "آتش شب مانده" گر چه خاموشم
زبانه می کشم از نو، تو را که می پوشم

شراب خانگی من که رو به پایانی
از این به بعد تو را قطره قطره می نوشم

تمام عمر کشیدی مرا به دنبالت
خوشم همیشه به لطف تو خانه بر دوشم

لباس چشمه به تن می کنم پس از مرگم
به شوق دیدنت از زیر سنگ می جوشم

تمام خانه پر از خاطرات توست ولی...
میان این همه "تو" با خودم هم آغوشم

خبر رسیده که مشغول ذکر خیر منی
بگو اگر نه! چرا زنگ می زند گوشم؟

 


از مجموعه غزل نبض
بیت پنجم این غزل از متن کتاب حذف شد

 

پرگار

 

 

بی قرار چشم هایت دسته دسته سارها

طعم لب هایت شفای عاجل بیمارها

چشم هایت را نبند این بی محلی کافی است

تا بگیری قدرت پرواز را از سارها

داس و دهقانان همه  فصل دِرو، دیوانه اند

مثل موهایت پریشانند گندم زارها

تازه از عطر نفس های تو می فهمم چرا

کارشان روبه کسادی می رود عطارها

جای رسم دایره گاهی مربع می کشند

عقل را پر داده عشقت از سر پرگارها

تا بماند یادگاری، چهره ات را می کشم

مثل انسان ِ نخستین بر تن دیوارها

 

 

 

برای شاد بودن لازم نیست حتمن یه اتفاق بزرگ بیفته...
من امروز با یه بهانه ی کوچیک شاد بودم

سرداب

از ابر چکیده و زمین گیر شده

زائر شده به ضریح زنجیر شده

تو تشنه سفر کردی و دنبالت آب...

با پای خود آمده ولی دیر شده

 

در سرداب حرم حضرت عباس مقدار زیادی آب وجود دارد که منشاء آن مشخص نیست
آب راکد است اما معطر است و سالم ترین آب دنیاست نه کم می شود و نه زیاد



گفتیم




گفتم که بیا در انتظارت هستم

گفتی، تو ندیده ای، کنارت هستم

گفتم که قرار بردی از من، گفتی...

من بیشتر از تو بی قرارت هستم